جدول جو
جدول جو

معنی پگه خیز - جستجوی لغت در جدول جو

پگه خیز
(اَ مَ)
مخفف پگاه خیز، آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بکر. بکر:
ز نخجیر و از می بپرهیز باش
بشب دیر خسب و پگه خیز باش.
اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ خطی مؤلف ص 267)
لغت نامه دهخدا
پگه خیز
سحر خیز پگاه خیز
تصویری از پگه خیز
تصویر پگه خیز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش خیز
تصویر پیش خیز
آنکه پیش تر یا زودتر برخیزد، خدمتکار یا شاگرد چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله خیز
تصویر غله خیز
ویژگی مزرعه ای که محصول غلۀ آن زیاد باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ طَ)
شاگرد و نومشق کشتی گیران چرا که بعد از تعلیم همه شاگردان استاد بجهت تعلیم با او کشتی گیرد. (بهار عجم و شرح از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(بِ کُ نَنْ دَ / دِ)
پرغله. آنجا که غله فراوان باشد: آذربایجان غله خیز است. غله بوم. رجوع به غله بوم شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ / تِ)
سپاه خیزنده. لشکرخیز. آنجا که لشکریان فراوان از آن خیزد: خراسان مملکتی سپاه خیز است. آذربایجان سپاه خیز است، مجازاً، پرجمعیت
لغت نامه دهخدا
که پیش خیزد، که از قبل خیزد،
خدمتکار، چالاک، (غیاث)، خادم و شاگرد و آنکه پیش از دیگران برخیزد:
منم که جوش فغان بر لب خموش من است
خروش محشریان پیش خیز جوش من است،
طالب آملی (از آنندراج)،
اجل دنباله دار غمزه های چشم بی باکش
قیامت پیش خیز جلوه های قد چالاکش،
علی نقی کمره ای (از آنندراج)،
بهر اثبات قیامت حجتی در کار نیست
پیش خیز شور محشر آن قدو بالا بس است،
صائب،
، نشید و آهنگ سرود، (غیاث)، به اصطلاح کشتی گیران، نوچه، که کشتی گیر اول با او کشتی میگیردو پس خیز، آنکه بعد از کشتی حریفان با او کشتی میگیرد:
چه می پرسی از ف تنه آن عزیز
که او را قیامت بود پیش خیز،
وحید (در تعریف معشوق کشتی گیر)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
که پیش بامداد برخیزد. سحرخیز. که نه بوقت برخیزد. که نه بگاه سر از خواب بردارد:
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
سحرخیزی. بکور
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
محلی که پنبه در آن بسیار حاصل شود: مصر مملکتی پنبه خیز است
لغت نامه دهخدا
(حَ خوا / خا)
مخفف گوهرخیز. که گهر از آن خیزد. که ازآن گهر برآید و به دست آید. رجوع به گوهرخیز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
سحرخیز. بکر. بکیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ گَ)
مخفف پگاه خیزی. سحرخیزی. بکور:
چون غراب اندر پگه خیزی علم بیرون زنیم
سوی طاوسان بستانی هزار آوا و من.
اثیر اخسیکتی.
بخت بیدارت خراسان سحرگه خیز را
ازپگه خیزی که هست از چشم صبح انداخته.
انوری.
آنکه چون صبح از پگه خیزی
در دل از مهر حق چراغ افروخت.
ابن یمین (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش خیز
تصویر پیش خیز
شاگرد وآنکه پیش از دیگران برخیزد
فرهنگ لغت هوشیار
چاش خیز چاشبوم جایی که در آن غله فراوان به عمل آید غله بوم: آذربایجان از ایالات غله خیزایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه خیز
تصویر پنبه خیز
جایی که پنبه بسیار از آنجا بدست آید: مصر مملکتی پنبه خیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پگاه خیزی
تصویر پگاه خیزی
سحر خیزی بکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پگاه خیز
تصویر پگاه خیز
سحر خیز بکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس خیز
تصویر پس خیز
شاگرد و نومشق کشتی گیران نوچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهرخیز
تصویر گهرخیز
آنچه که از آن جواهر بدست آید، ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پگه خیزی
تصویر پگه خیزی
سحر خیزی بکور
فرهنگ لغت هوشیار
سحرخیز، صبح خیز، بکر، شب خیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد